سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم فرزندان دنیایند ، و فرزندان را سرزنش نکنند که دوستدار ما در خود چرایند . [نهج البلاغه]
یادداشت-قصه ی بحرین (1) - پارتیزان
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  •  قصه ی بحرین (۱)

    بخش نخست

    ***  آن چه گذشت ...

         همان طور که در پست پیشین آمد ، سرمقاله ی چندی پیش کیهان در خصوص حق مالکیت ایران بر بحرین ، ول وله ای در شیوخ مرتجع و وابسته به غرب خلیج فارس انداخت که این ول وله و تشویش خاطر نه از روی غیرت و وطن پرستی ، که از ترس همه گیر شدن موضوع مطروحه و پا فشاری ایرانیان بر اعاده ی حق تضییع شده شان بود . البته موضع گیری به حق کیهان ، حواشی وسیع تری از خود مسأله هم پیدا کرد که یقینا و بی هیچ شکی ، شگرد خاص تراوتقسیمات فعلی بحرینش شده از ذهن بیمار اربابان سران حاشیه ی جنوبی خلیج فارس بوده که توجه عمومی را از صورت مسأله دور کنند . حمله به سفارت ایران در منامه ، قرار دادن ستاره ی داود به جای واژه ی الله بر روی پرچم جمهوری اسلامی ، در خواست اخراج سفیر کشورمان از خاک بحرین و دست آخر صدور فتوای قتل حسین شریعت مداری مدیر مسؤول کیهان توسط یکی از مفتییان سلفی در آن جزیره ، همه گی ترفندی بود طراحی شده از آن سوی مرزهای آبی و خاکی خاور میانه . چرا که جماعت معترض مستقر در بحرین و اطراف و اکناف آن ، نه غیرت وطن دوستی دارند و نه جرأت شاخ و شانه کشیدن . در واقع فقط نژاد منقرض شده ی اینکا در آمریکای جنوبی است که نیامده تا خاک این اعراب بی سر و پا را به توبره بکشد و ببرد ! واین مانور مسخره و سطحی ، تن ها چند صباحی ذهن ها را از ماجرای اصلی دور کرده تا آب ها از آسیاب بیفتد و شتر دیدی ندیدی !

         حال با توجه به این که این جماعت بی جا و مکان برای فرار به جلو و با گرفتن به مرگ تا به تب رضایت داده شود و کسی متوجه بی خانه مان بودن شان نگردد ، هر از چند گاهی مسأله ی خنده داری مثل مالکیت جزایر بو موسا و تنب های بزرگ و کوچک را مطرح می کنند تا هم ما موضع تدافعی بگیریم و هم آن ها ادعایی بیش تر از حق ما داشته باشند ، دیگر وقت آن رسیده که بر حق از دست رفته ی خود پای فشاریم و خواب خوش میهمانان ناخوانده و لنگر انداخته مان را آشفته سازیم . به همین منظور و برای آشنایی بیش تر ایرانیان ، خلاصه ای از آن چه که بر بحرین از حدود دو هزار و هفت صد سال پیش تا کنون گذشته را یاد آوری می کنم .

    *** بحرین باستان  

         خلیج فارس پیش از اقتدار آریایی هخامنشی ، جولان گاه فینیقی ها ، ایلامیان ، کلدانی ها و سومری ها بود. از سال هزار و صد و پنجاه و نه پیش از هجرت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ( پان صد و سی و هشت پیش از میلاد مسیح ) سربازان کوروش کبیر ، یمن و عمان را به حاکمیت هخامنشی منضم و اقتدار ایران را بر شمال و جنوب خلیج فارس تثبیت کردند .خلیج فارس از آسمان

         از ابتدای اوج گرفتن امپراتوری ساسانی ، اعراب مشرک و بت پرست ، شروع به دست اندازی به قلم رو ایران در جنوب خلیج فارس می کنند . از همین رو شاپور اول ساسانی به بحرین و کرانه های جنوبی خلیج فارس لشکر کشیده و مهاجمان بی گانه را از سرزمین های ایرانی بیرون می راند و از همین جا ، بحرین دریایی و کرانه ای در قلم رو ایران قرار می گیرد .

         در این جا لازم است یک توضیحی نیز در رابطه با حدود و وجه تسمیه ی بحرین بدهم . نام جغرافیایی بحرین تا قرن ششم هجری به ناحیه ای اطلاق می گردید که از طرف جنوب بصره تا حدود عمان کشیده می شد . ناحیه ی هجر که در دوره ی ساسانی اهمیت فراوان داشت ، قبلا بر ساحلی اطلاق می شد که بعد ها در دوره ی اسلام نام بحرین به خود گرفت . بنا به برخی اقوال نام بحرین به نوعی تغییر یافته ی عنوان بهرام آباد می باشد که به مرور زمان به بحرین تغییر یافته است . عناوین دیگر این سرزمین الحساء و بنیاد اردشیر می باشد . در عهد باستان نیز به آن دلمون یاتیلوس می گفته اند . بحرین دریایی مشتمل از سی و پنج جزیره ی بزرگ و کوچک است که مجمع الجزایر بحرین را تشکیل می دهد .

    *** بحرین در صدر اسلام

         اسلام در دوره ی حیات پیام بر عظیم الشأن مان به این منطقه معرفی شد ، هر چند که قبول آن از جانب زرتشتیان و یهودیان و مسیحیون با فراز و نشیب هایی هم راه بود . در دوران خلفای اموی و عباسی ، بحرین دریایی و کرانه ای ، مرکز توجه جنبش های سیاسی مخالف می شود .

         امیران دیلمی ایران ، نخستین شورشیان را که همان خوارج بودند ، در این منطقه شکست داده و این اقلیم مجددا ضمیمه ی قلم روی ایران می گردد . در سال های بعد و با شورش زنگیان و در پی آن قرمطیان ، منطقه ی خلیج فارس و حواشی آن بین طوایف گوناگون دست به دست می شود . عیونیان ، عصافیر و بنت جبور از این جمله اند . در سال نه صد و یک هجری خورشیدی ( هزار و پان صد و بیست و دو ) پرتغالی ها بر بحرین مسلط می شوند . هشتاد سال بعد ، یعنی در نه صد و هشتاد و یک هجری خورشیدی ، ایرانیان حکومت صفوی ، پرتغالی ها را در خلیج فارس شکست داده و آنان را از بنادر و جزایر تنگه ی هرمز و بحرین بیرون می رانند و از این به بعد و پس از نه قرن ، باز بحرین ضمیمه ی سرزمین ایران می گردد . بحرین در این دوره از سوی شیخ زباره که حاکم برگزیده ی ایران در شمال باختری شبه جزیره ی قطر بود ، اداره می شده است . ولی شیخ قبیله ی بنی حواله پس از مدتی از حاکمیت ایران سرپیچی می کند . نادر شاه افشار در هزار و صد و شانزده خورشیدی ، لطف علی خان را مأمور سرکوب شیخ زباره کرده و بحرین از این تاریخ به بعد ، مستقیما از جانب حاکمان ایرانی اداره می شود و شیخ نصر خان آخرین حاکم ایرانی بود که از جانب کریم خان زند ، امور زباره و بحرین را بر عهد داشت ...

    ادامه دارد ...



    سهیل کریمی ::: چهارشنبه 86/5/3::: ساعت 9:2 صبح
    دیدگاه شما: دیدگاه


    فهرست همه ی یادداشت های پارتیزان

    >> بازدیدهای پارتیزان <<
    بازدید امروز: 5

    بازدید دیروز: 1 کل بازدید :3696

    >>اوقات شرعی <<

    >> من کی ام ؟<<
    یادداشت-قصه ی بحرین (1) - پارتیزان
    سهیل کریمی
    اسمم سهیله و از خاندان کریمی های حصارزیرک شهریار . متولد بهارم و فروردین . هفتمین روز از سال هزار و سی صد و پنجاه و یک . از سال 74 درگیر فعالیتهای سیاسی شدم و تا به خودم بیام شدم یه پا روزنامه نگار . مصاحبه می گرفتم ، مقاله سیاسی می نوشتم ، متن ادبی و شطح انتقادی دست و پا می کردم . عکس خبری و بحران می انداختم و گزارش تنظیم می کردم و حتی صفحه بندی اون هم روی لیات و دستی انجام می دادم و ... در حین کار هم یا وزارت اطلاعات بازداشتم می کرد یا اطلاعات ناجا. یا دوربین عکاسی تو سرم خرد می شد ، یا مشت و لگد نثارم . و همه ی این ها تازه اول ماجرا بود ! پدرم یه مرد بود از جنس پولاد . خیلی مرد تر از اونی که بتونم توصیفش کنم . مرد بود و مرد مُرد . وتازه وقتی که مُرد ، من و خیلی های دیگه فهمیدیم که کنار چه عظمتی عرض اندام می کردیم . با رفتن اون و بریدن من از خیلی مدعی ها ، تصمیم گرفتم تو بهشتی که پدرم درست کرده بود به کار با شرافت کشاورزی بپردازم و شروع هم کردم . دو ماه بیشتر از این کارم نگذشته بود که پام لغزید تو یا لثارات . ظرف چند ماه رفتم تو فاز فیلم سازی و کار مستند . آمریکا اومد بغل گوشمون و کرم رفتن به عراق هم افتاد تو جون من . تو عراق به مدت روز خدمت برادران عراقی بودم و 126 روز هم مهمون برادران آمریکایی ! و وقتی برگشتم به ایران ، نگه داشتن شرافت رو در ادامه ی کار مستند سازی دیدم و سه هفته بعد پاشنه ی فیلم سازی رو باز کشیدم . تا پایان سال 85 حدود 30 عنوان و دقیق تر بگم ، 29 عنوان مستند ( و بعضا مستند _ داستانی ) کار کردم که سر جمع 63 قسمت برنامه شد . حالا هم دغدغه ی نوشتن دارم ، عجیب ! همین ...

    >>نشان پارتیزان<<
    یادداشت-قصه ی بحرین (1) - پارتیزان

    >>جست و جو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<