قصه ی بحرین (۲)
* بخش دوم
اشاره : تا این جا خواندیم که سرزمین بحرین از زمان حاکمیت کوروش کبیر جزئی از خاک کشور پهن آور ایران شده و این مسأله در ادوار مختلف تاریخی با فراز و نشیب هایی رو به رو بوده هر چند که هیچ گاه منجر به منفک شدن این قسمت از کشورمان نشد تا دوره ی کریم خان زند که حاکم بحرین را نیز یک ایرانی قرار می دهد ...
*** مهاجرت آل خلیفه از نجد به حاشیه ی خلیج فارس
پیش از این تاریخ ، یعنی در سال های هزار و صد و نوزده خورشیدی به قبل ، طایفه ی آل خلیفه از قبیله ی بنی عتبه که به هم راه تیره های آل صباح و آل جلاهمه از بیابان های نجد مهاجرت کرده و در قرین (کویت کنونی) سکنا گزیده بودند در سال هزار و صد و هفتاد و چهار خورشیدی وارد زباره شده و آرزوی حکومت بر آن منطقه را در سر می پروانند . به همین دلیل حاکم ایرانی بحرین در صدد پیش گیری از اقدامات تجاوزی اعراب پیرامون خود برآمده و راهی بوشهر می شود . در فاصله ی آوردن نیروی کمکی توسط شیخ نصر خان از بوشهر ، آل صباح کویتی و آل خلیفه مستقر در بحرین کرانه ای ، علیه فرزند شیخ نصر خان شوریده و بحرین دریایی را به تصرف خود در می آورند .
با مرگ کریم خان زند ، کار بحرین نیز نیمه کاره رها شود و از این پس تیره ی آل خلیفه ، حاکمان غیر مستقیم ایران بر بحرین دریایی و کرانه ی می شوند و در برهه های گوناگون ، خود نیز بر این موضوع صحه می گذارند . یعنی در هنگامه ی هجوم وهابیان ، مسقطیان ، ترکان عثمانی و بی گانه گان انگلیسی ، آل خلیفه سعی می نمودند از راه وابسته جلوه دادن خود به ایران ، شر این بی گا نه گان را از سر خود باز کنند . البته در سال های هزار و دویست و ده خورشیدی هنگامی که محمد علی پاشا ، خدیو مصر عثمانی ، شبه جزیره عربستان را از وهابیون باز ستانده و آماده ی حمله به بحرین می گردد ، در نامه ای به مردم بحرین از آنان می خواهد در صورت تابعیت این شیخ نشین از دولت ایران ، آن را اعلام نماید ، در غیر این صورت از عثمانی تبعیت کنند که شیخ عبدالله آل خلیفه نیز تابعیت دولت ایران را رد می کند .
*** کمک طلبیدن آل خلیفه از حاکمیت ایران
پس از آن و در هزار و دویست و سی و نه خورشیدی و در آستانه ی استیلای بریتانیا بر بحرین ، تصمیم گذشته ی آل خلیفه بر گشته و شیخ محمد بن خلیفه در نامه ای به ناصرالدین شاه قاجار ، خود ، برادر و همه ی آل خلیفه و مردم بحرین را اتباع دولت ایران معرفی می کند . و در نامه ی دیگر به وزیر خارجه ی وقت ایران قجری ، همین موضوع را به اضافه ی تقاضای پشتی بانی نظامی از بحرین در مقابل انگلیس مطرح می کند ، ولی دولت بی لیاقت قاجار ، یارای یاری رساندن نمی یابد و بحرین در اردی بهشت سال هزار و دویست و چهل هجری خورشیدی توسط حکومت انگیسی هند ، به اشغال بریتانیا در آمده و از آن پس ، زیر نظر آن امپراتوری اداره می شود .
تحت الحمایه گی اسمی بحرین انگلیسی شده ، در سال هزار دویست و چهل و هفت هجری خورشیدی بر روی کاغذ آمده و در قرار دادهای هزار و دویست و پنجاه و نه و هزار و دویست و هفتاد و یک خورشیدی کامل می شود .
*** اشتیاق بحرینی ها به حاکمیت ایرانی
با آغاز قرن سیزده خورشیدی ، کم کم مردم عموما شیعه ی بحرین تلاش هایی را برای رهایی یافتن از سلطه ی انگلستان آغاز می کنند . برکناری نماینده ی سیاسی انگلستان در اردن و به واسطه ی پادشاه آن کشور و هم چنین ،پیروزی نهضت نفت در ایران ، باعث می شود مردم بحرین جرأت تازه ای بیابند . بحران کانال سوئز و حمله ی انگلیس و فرانسه به مصر نیز مزید بر علت شده و احساسات ضد انگلیسی را بیش از پیش بر می انگیزاند .
حمایت ساکنین بحرین از اقدام انقلابی مردم ایران در ملی کردن صنعت نفت و علاقه نشان دادن آنان به حمایت کشور ایران ، نماینده گان مجلس شورای ملی را بر آن می دارد تا در اواخر سال هزار و سی صد و سی و شش ، لایحه ای را در مجلس ایران به تصویب برساند که به موجب آن بحرین استان چهارد هم ایران اعلام شده و دو کرسی نیز برای نماینده گان استان بحرین در مجلس در نظر گرفته شود .
*** خیانت محمد رضا پهلوی
تلاش ایران برای تعیین مرزهای دریایی خود در خلیج فارس و در گفت و گوی با دولت انگلستان ، راه به جایی نمی برد و در کمال ناباوری ، محمد رضا پهلوی در هزار و سیصد و چهل و هفت در مصاحبه ای در هند اعلام می کند : « ما نمی توانیم بپذیریم جزیره ای که توسط انگلیسی ها از کشور ما جدا شده ، توسط ایشان ولی به حساب ما به دیگران داده شود . به علاوه ایران هرگز برای به دست آوردن اراضی و امتیازات ارضی علی رغم تمایلات مردم آن سامان ، به زور متوسل نمی شود . اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند ، هرگز به زور متوسل نخواهیم شد ... هر کاری که بتواند اراده ی مردم بحرین را به نحوی که نزد همه ی جهان شناخته شود ، نشان دهد ، خوب است . »
بدین وسیله و با توافقات پشت پرده ی رژیم پهلوی با دول استکباری انگلیس و آمریکا و کوتاه آمدن محمد رضا پهلوی در اعاده ی حق مالکیت ایران موضوع همه پرسی نیز منتفی شده و نماینده گان انگلیس دولت ایران را مجبور به پذیرش یک نظر سنجی توسط نماینده گان سازمان ملل می کنند . آل خلیفه نیز جهت تثبیت صدر نشینی یک صد و پنجاه ساله ی خود در بحرین ، ضمن هماهنگی با دولت انگلیس ، هزاران مهاجر فلسطینی و کارگران عرب غیر بحرینی را وارد آن سرزمین کرده تا ساختار جمعیتی آن را به نفع غیر ایرانیون ساکن در بحرین تغییر دهد . هر چند که نماینده ی سازمان ملل تن ها با رجوع به سران قبایل نظرات آنان را جویا شده و پس از دو هفته حضور در بحرین ، گزارش برداشت های خود از به اصطلاح صحبت با مردم بحرین را با این عنوان که اکثریت مردم این سرزمین خواستار استقلال کامل با حاکمیتی مستقل هستند ، تسلیم دبیر کل سازمان ملل می کند .
بدین وسیله ، حق حاکمیت ایران بر بحرین با بی کفایتی حکومت پهلوی و در فروردین هزار و سی صد و چهل و نه ، سلب می شود . هر چند که بنا بر تمامی اسناد و مدارک به جای مانده از آن دوران حق مالکیت ایران بر آن منطقه پا بر جاست .
به امید روزی که با پرچم داری حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف بیرق یک سان سازی تمامی بلاد عالم را به اهتزار در آورده و دین و حکومت حق را در همه جای عالم بگسترانیم . ان شا الله ...
یادداشت - قصه ی بحرین ( 2 )
یادداشت-قصه ی بحرین (1)
یادداشت-آشوب بر سر یک واقعیت
بازدید دیروز: 0 کل بازدید :3904

اسمم سهیله و از خاندان کریمی های حصارزیرک شهریار . متولد بهارم و فروردین . هفتمین روز از سال هزار و سی صد و پنجاه و یک . از سال 74 درگیر فعالیتهای سیاسی شدم و تا به خودم بیام شدم یه پا روزنامه نگار . مصاحبه می گرفتم ، مقاله سیاسی می نوشتم ، متن ادبی و شطح انتقادی دست و پا می کردم . عکس خبری و بحران می انداختم و گزارش تنظیم می کردم و حتی صفحه بندی اون هم روی لیات و دستی انجام می دادم و ... در حین کار هم یا وزارت اطلاعات بازداشتم می کرد یا اطلاعات ناجا. یا دوربین عکاسی تو سرم خرد می شد ، یا مشت و لگد نثارم . و همه ی این ها تازه اول ماجرا بود ! پدرم یه مرد بود از جنس پولاد . خیلی مرد تر از اونی که بتونم توصیفش کنم . مرد بود و مرد مُرد . وتازه وقتی که مُرد ، من و خیلی های دیگه فهمیدیم که کنار چه عظمتی عرض اندام می کردیم . با رفتن اون و بریدن من از خیلی مدعی ها ، تصمیم گرفتم تو بهشتی که پدرم درست کرده بود به کار با شرافت کشاورزی بپردازم و شروع هم کردم . دو ماه بیشتر از این کارم نگذشته بود که پام لغزید تو یا لثارات . ظرف چند ماه رفتم تو فاز فیلم سازی و کار مستند . آمریکا اومد بغل گوشمون و کرم رفتن به عراق هم افتاد تو جون من . تو عراق به مدت روز خدمت برادران عراقی بودم و 126 روز هم مهمون برادران آمریکایی ! و وقتی برگشتم به ایران ، نگه داشتن شرافت رو در ادامه ی کار مستند سازی دیدم و سه هفته بعد پاشنه ی فیلم سازی رو باز کشیدم . تا پایان سال 85 حدود 30 عنوان و دقیق تر بگم ، 29 عنوان مستند ( و بعضا مستند _ داستانی ) کار کردم که سر جمع 63 قسمت برنامه شد . حالا هم دغدغه ی نوشتن دارم ، عجیب ! همین ...
