سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر بردبار نیستى خود را به بردبارى وادار چه کم است کسى که خود را همانند مردمى کند و از جمله آنان نشود . [نهج البلاغه]
یادداشت-آشوب بر سر یک واقعیت - پارتیزان
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • آشوب بر سر یک واقعیت

         جنجالاز آن جایی آغاز شد که مدیر مسؤول یک روزنامه ی صبح در چند سطر ، سابقه ی تاریخی منضم بودن بحرین به سرزمین ایران را یادآوری کرد نقشه ی ماه واره ای خلیج فارس. بله ، حسین شریعت مداری در یادداشت روز دوشنبه ی گذشته ، در سرمقاله ی روزنامه ی کیهان ، ضمن انتقاد به یاوه سرایی های چندین باره ی شیوخ جنوب خلیج فارس مبنی بر عربی بودن جزایر سه گانه ی ایرانی ، در هشت خط ، به خدای گان شکم و پول و بی غیرتی یادآوری کرد که حساب بحرین از امضا کننده گان بیانیه ی شورای هم کاری خلیج فارس جداست ، چرا که آن جزیره یکی از استان های قدیمی ایران بوده که با زد و بند بین رژیم پهلوی و دول انگلیس و آمریکا از کشور ما جدا شده است .

         همین چند خط ، آشوبی در دل و جگر نداشته ی شیوخ ذکر شده ایجاد کرد که تمام بخش های خبری دیداری و شنیداری و سرمقاله های مکتوب خود را اختصاص به این موضوع دادند و اعلام داشتند که ایران به بحرین چشم داشت دارد .

         و جالب این جاست که اگر دولت مردان ایرانی نیز در مناسبات سیاسی و دیپلماسی بین المللی خود ، این مسأله را رد کرده و آن را یک اظهار نظر شخصی اعلام کنند ، ماهایی که از اصل ماجرا با خبریم هرگز نخواهیم توانست از این حق تاریخی خود بگذریم . چنان که از حق حاکمیت مان بر جزایر سه گانه نگذشته ایم و در گذشته نیز حق حاکمیت مان بر خرم شهر و اروند و میمک را با خون پدران و برادران مان تثبیت کردیم .

         حال با توجه به این واقعیت تاریخی چرا یک تیره ی عربی بی ریشه در سرزمین بحرین ادعای مالکیت آن را دارد ؟ و چرا اصلا اینان به خود اجازه می دهند در برابر ایران شاخ و شانه بکشنپرچمی برای کشوری من در آوردی !د و رجز خوانی کنند ؟ موضوع کاملا روشن و مبرهن است . تکلیف رژیم پهلوی در خوش خدمتی به اربابان غربی خود مشخص بوده و خوش رقصی های آن رژیم بر کسی پوشیده نیست و بر آنان نیز خرده ای وارد نیست . در دوره ی آغازین و تثبیت انقلاب و پیش برد جنگ تحمیلی نیز ایرانی بودن مان را بارها به رخ شیوخ منطقه کشاندیم و رس آنان را نیز کشیدیم . ولیکن در سال های پس جنگ و ایام ریاست فتح علی شاه قاجار در دوره ی سازنده گی و صدارت سلطان حسین صفوی در روزگار اصلاحات ، چنان ذلیل آن شیوخ شدیم که حالا حالا ها باید تاوان پس بدهیم . کار تا جایی پیش رفت که حضرات در صدد ساخت شهرکی شیخ نشین در رامسر برآمده و حدود و حریمی نیز برایش قائل شدند . هر چند که با هوش یاری فرزندان خمینی قدس سره در اقلیم مازندران این نقشه در نطفه خفه شد ، ولی شیوخ شکم و زیر شکم پرست عرب خلیج فارس در یک عقب نشینی تاکتیکی ، به صورت پراکنده و جز به جز در کلاردشت اطراق کرده و سکنا گزیدند . از طرفی دیگر آن دیگرانی که در پی لذت بردن از شکار باز و تفنن در سرزمین ایران بودند در صحاری قطرویه استان فارس خیمه ی عربی بر افراشتند و دولت مردان حکومت سلطان حسینی را نیز واداشتند که برای شان ، خدم و حشم بگمارند که گزندی از مجوسان پارسی نیابند و آنان نیز چنین کردند . چه این که همین پارسیان در جنگ هشت ساله شان ، روزگاری از این بی دینان بربر ، سیاه کرده بودند که حد نداشت . پس باید به شیوه ی شیوخ از آنان انتقام گرفته می شد . که شد .

         از این سو نیز حضرات دولت مرد ، در یک پا تک متقابل در شیخ نشین ها حضور فعال میافتند و در مجالس آن چنانی آنان حضور تمام و کمال با اعوان و انصار و اهل بیت به هم می رساندند که ناخداگاه انسان را به یاد نامه ی حضرت امیر علیه السلام خطاب به عثمان بن حنیف می انداخت .نقشه ی جزیره ی ایرانی بحرین حضور جناب هاشمی و انصار دولتی اش در عربستان آن هم در حد فاصل استقرار حضرت خاتمی در ارگ حکومتی و شرکت در ضیافت ویژه ی ملک فهد مقبور و سرو شتر درسته بریان شده و قرار دادن آن در میز مقابل رییس جمهور پیشین و قهقه های دیپلماتیک و سرخوشی های سیاسی آن شب کذایی که به واسطه ی محافظین خائن به ایشان با فیلمی کامل به بیرون درز پیدا کرد ( ولی اشاعه نیافت ) یاد امام و شهدا را در ذهن ها مشوش می کرد !

         و در مقابل نیز شیوخ برآمده شکم تهی مغز شش کشور حاشیه ی خلیج فارس ، با پشت گرمی صد چندان ، سالی شش بار بیانیه صادر می کردند که طبق اسناد نداشته و شهود نبوده و قدرت یانکیان ینگه دنیا ، ما مالک جزایر بوموسا و تنب بزرگ و کوچکیم . و دولتیان ما نیز در یک اقدام غافل گیر کننده و متقابل و به بلندای صدای صفیر گلوله های مقاومت خرم شهر و اروند رود و میمک ، بیانیه ای صادر میکردند که « نچ » ! و این ، کم کم رسم همه ساله مان شد و غافل از این که دنیا با این روش روان شناسانه ی شیوخ احمق ، به تدریج قبول می کند که در خلیج فارس ما هیچ کاره ایم و بعد ...

         البته این بعدش با سرنگونی دولت های بی عرضه ی گذشته مسیری دیگر یافت . هنوز یادمان نرفته برخورد احمدی نژاد با یکی از همین شیوخ حاضر شده در نهاد پاستور را که جمله ای در باب جزایر ایرانی را در قالب یک شوخی مطرح کرد و احمدی نژاد هم قاطعانه وی را ارجاع داد به کتب جغرافی و تاریخ دوران دبستان شان و آن شیخ خرس اندام ، خنده بر لبانش خشکید .

         حال در این وان افسای دفاع از تاریخ و عرض و ناموس ، یقینا هستند عده ای که با ربط و بی ربط موضوع اتحاد و وحدت بین مسلمین را مطرح کنند و مدعیات نگارنده و دیگران را نقطه مقابل منویات مقام عظمای ولایت بر شمارند . که یقینا این نیز سوء استفاده از بیانات الهی آن عزیز بوده و سوء استفاده گران خیلی پیش از این ها خود را به دیگران شناسانده اند . اگر به واقع سکوت در مقابل ننگین نامه های گذشته گان وحدت بین ملل را می آفریند ، پس با معاهدات گلستان و ترکمن چای وحدت بین ایران و روس چه شد ؟ یا با قرارداد واگذاری هرات به افاغنه وحدت بین دول و ملل این دو کشور کجا رفت ؟ در تنظیم قرار داد ارزنة الروم و واگذاری سلیمانیه به عثمانی پس چرا وحدتی بین ما و ترکان پیش نیامد ؟ هر چند که اگر تدبیر امیر کبیر نیز در این ماجرا نبود چه بسا خرم شهر را هم در همان دوره ی تاریخی از دست میدادیم .

         حال با توجه به موارد ذکر شده کسی هست که مخالف مطرح کردن انضمام مجدد بحرین به ایرانموقعیت جزیره ی ایرانی بحرین در جنوب خلیج فارس باشد ؟ البته اگر مخالفی هم باشد یقینا باید اختلاف در استان بودن یا شهرستانی از استان های بوشهر و هرمزگان بودن بحرین را مطرح نماید نه غیر این را . دولت مردان ما نیز از این پس نه بر اساس معامله بر سر بیان ایرانی یا غیر ایرانی بودن جزایر بو موسا و تنب های کوچک و بزرگ ، بل که براساس یک موضوع حقوقی و یک واقعیت تاریخی بدون خدشه ، موضوع الحاق مجدد بحرین به خاک ایران زمین و بازگشت مسلمانان با اصل و نصب ایرانی آن جزیره به آغوش سرزمین مادری خود را پی گیری نمایند . حداقل سالی یک بار به شیوخ بی ریشه حق خود را یادآوری کنیم تا از بیان ناحق بر حذر باشند .

         ان شاء الله  در پست های دیگر ، تاریخ ایرانی بودن بحرین را بازگویی خواهم کرد .



    سهیل کریمی ::: چهارشنبه 86/5/3::: ساعت 8:59 صبح
    دیدگاه شما: دیدگاه


    فهرست همه ی یادداشت های پارتیزان

    >> بازدیدهای پارتیزان <<
    بازدید امروز: 6

    بازدید دیروز: 1 کل بازدید :3697

    >>اوقات شرعی <<

    >> من کی ام ؟<<
    یادداشت-آشوب بر سر یک واقعیت - پارتیزان
    سهیل کریمی
    اسمم سهیله و از خاندان کریمی های حصارزیرک شهریار . متولد بهارم و فروردین . هفتمین روز از سال هزار و سی صد و پنجاه و یک . از سال 74 درگیر فعالیتهای سیاسی شدم و تا به خودم بیام شدم یه پا روزنامه نگار . مصاحبه می گرفتم ، مقاله سیاسی می نوشتم ، متن ادبی و شطح انتقادی دست و پا می کردم . عکس خبری و بحران می انداختم و گزارش تنظیم می کردم و حتی صفحه بندی اون هم روی لیات و دستی انجام می دادم و ... در حین کار هم یا وزارت اطلاعات بازداشتم می کرد یا اطلاعات ناجا. یا دوربین عکاسی تو سرم خرد می شد ، یا مشت و لگد نثارم . و همه ی این ها تازه اول ماجرا بود ! پدرم یه مرد بود از جنس پولاد . خیلی مرد تر از اونی که بتونم توصیفش کنم . مرد بود و مرد مُرد . وتازه وقتی که مُرد ، من و خیلی های دیگه فهمیدیم که کنار چه عظمتی عرض اندام می کردیم . با رفتن اون و بریدن من از خیلی مدعی ها ، تصمیم گرفتم تو بهشتی که پدرم درست کرده بود به کار با شرافت کشاورزی بپردازم و شروع هم کردم . دو ماه بیشتر از این کارم نگذشته بود که پام لغزید تو یا لثارات . ظرف چند ماه رفتم تو فاز فیلم سازی و کار مستند . آمریکا اومد بغل گوشمون و کرم رفتن به عراق هم افتاد تو جون من . تو عراق به مدت روز خدمت برادران عراقی بودم و 126 روز هم مهمون برادران آمریکایی ! و وقتی برگشتم به ایران ، نگه داشتن شرافت رو در ادامه ی کار مستند سازی دیدم و سه هفته بعد پاشنه ی فیلم سازی رو باز کشیدم . تا پایان سال 85 حدود 30 عنوان و دقیق تر بگم ، 29 عنوان مستند ( و بعضا مستند _ داستانی ) کار کردم که سر جمع 63 قسمت برنامه شد . حالا هم دغدغه ی نوشتن دارم ، عجیب ! همین ...

    >>نشان پارتیزان<<
    یادداشت-آشوب بر سر یک واقعیت - پارتیزان

    >>جست و جو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<