سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه در پی دانش است، بهشت در پی اوست و آنکه در پی نافرمانی است، دوزخ در پی اوست . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
یادداشت - مفتون تعالیم غرب ، تا کجا ؟! ( 1 ) - پارتیزان
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  •  مفتون تعالیم غرب ، تا کجا ؟! ( ۱ )

                                                                                                                * بخش نخست

         طبق مقررات سازمان که مقررات جهانی است ، مابوالقاسمی : خون حجامت شونده سالم نیست . ( ! )ا نمی توانیم از فرد حجامت کننده خون بگیریم ، چون خون او برای مصرف سالم نیست و حداقل باید یک سال از انجام حجامت او گذشته باشد ... سازمان انتقال خون ایران ، صد درصد با حجامت مخالف است و به عنوان یک دستور حکومتی ، باید جلوی آن گرفته شود ... وزارت بهداشت تحت فشار دادگاه مجبور به دادن مجوزه شده است و به رغم سخت گیری هایی که در حال حاضر صورت می گیرد ، اما هم چنان مجوز صادر می شود ... حجامت یک عمل ممنوع شده نیست و نمی توان مردم را از انجام این کار  باز داشت ، بل که باید با اطلاع رسانی ، مزایای اهدای خون و معایب حجامت را برای آنان برشمرد ...

         این جملات بی پایه و اساس و کاملا غیر علمی ، اظهاراتی  بود که ریاست سازمان انتقال خون ، دکتر ابوالقاسمی ، روز پنج شنبه به خبرنگار خبرگزاری مهر در رد عمل حجامت ارائه کرد و سیمای جمهوری اسلامی نیز هم چون گذشته ، یک طرفه و بدون هیچ توضیح اضافه و یا در خواست نظر از متخصصین طب اسلامی به پخش آن مبادرت کرد .

         اصولا این گونه اظهار نظر کردن و یک طرفه ابوالقاسمی : سازمان انتقال خون صد در صد با حجامت مخالف است ( ! )به قاضی رفتن و کت بسته تسلیم تعالیم کم بنیه ی علمی غرب شدن ، کمی پیش از مشروطه و شاید از زمان تأسیس دارالفنون به بعد در گفتار سیاست گزاران بهداشت و درمان این مرز و بوم نمود پیدا کرده و مثل بسیاری از مسائل دیگر ، جزء باورهای لایتغیر ایشان قرار گرفت . نگاهی گذرا به تاریخ کهن طب سنتی و مکمل آن یعنی طب اسلامی ، به خودی خود ، بی پشتوانه ی علمی بودن این باورها را به اثبات می رساند.

         پیش از آن که به این تاریخ و اثبات این موضوع از منظر به اصطلاح علوم نوین بپردازم ، لازم است با ذکر چند آیه و حدیث ، منبع و منشاء اصلی علوم و فنون در این مقال روشن گردد .

         علامه طباطبایی در ذیل آیه ی سی و یک سوره ی بقره ( و علٌم آدم الأسماء کلها ؛ و خداوند همه ی نام ها را به آدم آموخت ) در تفسیر المیزان آورده است : « عیاشی از فضیل بن عباس روایت کرده است : از امام صادق علیه السلام درباره ی این آیه پرسیدم که آن اسماء چه بوده ، فرمود : نام های دواها ، گیاهان ، درختان و کوه های زمین . »

         البته در چندین جای دیگر قرآن نیز به منشاء وحیانی همه ی علوم از قبیل نوشتن ، سخن گفتن ، آهن گری ، دام پروری ، دریانوردی ، خیاطی و پارچه بافی  و غیره اشاره شده و در کل به قول حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم : « خداوند هزار حرفه از حرفه های دنیایی را به آدم آموخت . آن گاه به او فرمود : به فرزندانت بگو ، اگر بر دنیا بردباری ندارید ، دنیا را با این حرفه ها طلب کنید نه با دینتان که دین متعلق و منحصر به من است . وای بر کسی که دین را ابزار کسب دنیا قرار دهد ، وای بر او . » ( کنزالعمال ، جلد ده ، صفحه ی دویست و شش )

         یا در جایی دیگر حضرت امام صادق خطاب به شاگردش مفضل می فرماید : « ای مفضل ! درباره ی دانش هایی که به انسان اعطاء شده و نیز درباره ی دانش هایی که دامروزه هر عاقلی تأیید خواهد کرد که ریشه ی علم طب در وحی استر اختیار او گذاشته نشده است ،  اندیشه کن . به انسان همه ی دانش هایی که مصلحت دین و دنیایش را تأمین می کند ، اعطاء شده است . دانش هایی که به صلاح دین انسان است ، عبارت است از ؛ شناخت آفریدگار و ... و دانش هایی که دارای مصلحت دنیایی انسان است ، عبارت است از ؛ کشاورزی ، سوارکاری ، استخراج معادن زمین ، دام پروری ، حفر قنات و چاه ، شناخت داروها ، صنایع و انواع تجارت و خرید و فروش و دیگر فنونی که ذکر آن ها به درازا می انجامد . و هم چنین انسان از علوم و فنون دیگر که در شأن او نبوده و یا ظرفیت آن را نداشته ممنوع شده است ، مثل دانش به غیب و ... » ( بحارالانوار ، جلد سه ، صفحه ی هشتاد و دو )

         در این جا سعی شد به اختصار اشاره ای به آیات و روایاتِ منظور ، شده باشد . پس با این اوصاف  هر عاقل با انصافی تأیید خواهد کرد که ریشه ی علوم و به خصوص علم طب در وحی می باشد و به قول شیخ مفید که در شرح خود بر کتاب « اعتقادات »  شیخ صدوق و در ذیل نظر ایشان مبنی بر وحیانی و سمعی بودن علم طب آورده است : « طب ، دانش صحیحی است و راه دست یابی به آن ، وحی بوده است و دانش مندان ، آن را از انبیاء اخذ کرده و آموخته اند ، زیرا بدون سمع و توقیف ( آموزش وحی ) راهی برای شناخت بیماری ها و داروها وجود ندارد . پس بی گمان ، راه دست یابی به طب ، شنیدن از دانای به اسرار و امور پنهان است . » البته مفصل تر و منطقی تر از گفته ی این دو بزرگ وار ، مناظره ی امام صادق علیه السلام با طبیب هندی ای است که منکر وجود خدا بوده و حضرت امام علیه السلام طی یک مناظره ی علمی و از طریق حرفه ی همان طبیب ، وجود خدا و ریشه ی وحیانی طب را به اثبات رسانده و آن طبیب هم به آن اذعان می کند . که البته دوست داران به این مناظره می توانند به جلد سوم بحارالانوار از صفحه ی صد و هشتاد و یک تا صد و هشتاد و چهار مراجعه کنند .

         با توجه به موارد فوق ، می توان نتیجه گرفت ، علم طب ، هزاران سال پیش از حضور دکتر پولاک فرانسوی ، پزشک مخصوص ناصرالدین شاه و مدرس طب رایج مدرسه ی دارالفنون در ایران اسلامی و پیش از آن وجود داشته است . منتها خود باخته گی جمعی تحصیل کرده ی غرب و غرب زده ی واخورده از تعالیم اسلامی ، ده ها سال به ما باوراند که طب اسلامی و سنتی ، جای گاه علمی نداشته و تن ها ریشه در باورهای سنتی و تجربیات غیر عقلی و علمی دارد . مانند بسیاری از حقایقی کههمین تمدن موجود در غرب هم از دولتی سر بوعلی سیناها و ... است ده ها سال وارونه جلوه داده شده و ما ایرانیان صاحب تمدن توحیدی هزاران ساله ی قبل و بعد از اسلام نیز آن را کورکورانه و بی هیچ ادله ی عقلانی پذیرفتیم . و از یاد بردیم که همین تکه ، پاره تمدنی هم اتگر در غرب وجود دارد ، از دولتی سر بوعلی سیناها و جابر بن حیان ها و زکریای رازی ها و ... است .   

         حال بد نیست در این جا یک واقعه ی تاریخی مرتبط با این هدم و حذف ها را یادآور شوم . در سال های ابتدایی حکومت رضا خانی ، یکی از اطباء فرنگی ، در گوشه ای از تهران مطبی راه می اندازد . چند روزی که از فعالیت این درمان گاه می گذرد ، پزشک مربوطه متوجه می شود نه از این مطب استقبالی می شود و نه اصلا مرض و بیماری آن طور که در اروپا شایع است در ایرانیان دیده می شود . این پزشک غربی با پرس و جو متوجه می شود که ایرانیان از دیر باز علومی را نزد خود داشته اند که به آن طب النبی و طب الرضا و طب یونانی ( سنتی ) می گویند و با کوچک ترین ناخوشی به این علوم و عالمان آن متوسل می شوند و با دلیل و بی دلیل اقدام به عمل حجامت می کنند . از همین رو در دوره ای که سل و دیگر امراض مسری در اروپا بی داد می کرده ، ایرانیان در صحت و سلامت به امور یومیه ی خود مشغول بوده اند . از آن جایی که این طبیب غربی ، آمد و شدی هم در دربار رضا خان پهلوی داشته با به رخ کشیدن علم خود ، دربار را مجاب می کند که این اعمال نیز هم چون اعتقاد به مذهب ایرانیان ، باعث عقب مانده گی این کشور شده و آنان را از علم و تکنولوژی دور نگه می دارد . حکومت رضا خان هم که در آن دوره ید طولایی در از بین بردن تمدن اسلامی و همه ی باورهای دینی ایرانیان داشته و مترصد فرصتی بوده تا به باقی مانده ی این امور هجوم آورد ، دست به کار شده و هر که را که اقدام به حجامت می کرد به فلک می کشاند . از آن به بعد هم ، عمل اسلامی حجامت ، می شود « آن چه مذموم عقل و مکروه نقل است » و با اتهاماتی از قبیل غیر علمی و غیر بهداشتی و خرافه پرستی و مضر بر بدن و ... از گردونه ی باورهای اصیل ایرانیان مسلمان خارج می شود و کار به جایی می کشد که ریاست سازمان انتقال خون کشورمان حتا در دوره ی دولت دکتر احمدی نژاد ، در مذمت آن سخن ها گفته و به مقایسه ی آن با عمل خون گیری می پردازد که این ، قیاس مع الفارقی بیش نیست . حال مواضع رضا خانی دولت های هاشمی و خاتمی بماند که چه می خواستند با مقوله ی طب اسلامی بکنند و با هوش یاری ره بری از آن باز ماندند . ان شاء الله در پست بعدی ، چرایی حجامت و منفعت های آن و مضرات طب رایج و عمل خون گیری را به نگارش در خواهم آورد .

                                                                                                                                                                                                                               ادامه دارد ...



    سهیل کریمی ::: یکشنبه 86/5/7::: ساعت 2:59 صبح
    دیدگاه شما: دیدگاه


    فهرست همه ی یادداشت های پارتیزان

    >> بازدیدهای پارتیزان <<
    بازدید امروز: 9

    بازدید دیروز: 1 کل بازدید :3700

    >>اوقات شرعی <<

    >> من کی ام ؟<<
    یادداشت - مفتون تعالیم غرب ، تا کجا ؟! ( 1 ) - پارتیزان
    سهیل کریمی
    اسمم سهیله و از خاندان کریمی های حصارزیرک شهریار . متولد بهارم و فروردین . هفتمین روز از سال هزار و سی صد و پنجاه و یک . از سال 74 درگیر فعالیتهای سیاسی شدم و تا به خودم بیام شدم یه پا روزنامه نگار . مصاحبه می گرفتم ، مقاله سیاسی می نوشتم ، متن ادبی و شطح انتقادی دست و پا می کردم . عکس خبری و بحران می انداختم و گزارش تنظیم می کردم و حتی صفحه بندی اون هم روی لیات و دستی انجام می دادم و ... در حین کار هم یا وزارت اطلاعات بازداشتم می کرد یا اطلاعات ناجا. یا دوربین عکاسی تو سرم خرد می شد ، یا مشت و لگد نثارم . و همه ی این ها تازه اول ماجرا بود ! پدرم یه مرد بود از جنس پولاد . خیلی مرد تر از اونی که بتونم توصیفش کنم . مرد بود و مرد مُرد . وتازه وقتی که مُرد ، من و خیلی های دیگه فهمیدیم که کنار چه عظمتی عرض اندام می کردیم . با رفتن اون و بریدن من از خیلی مدعی ها ، تصمیم گرفتم تو بهشتی که پدرم درست کرده بود به کار با شرافت کشاورزی بپردازم و شروع هم کردم . دو ماه بیشتر از این کارم نگذشته بود که پام لغزید تو یا لثارات . ظرف چند ماه رفتم تو فاز فیلم سازی و کار مستند . آمریکا اومد بغل گوشمون و کرم رفتن به عراق هم افتاد تو جون من . تو عراق به مدت روز خدمت برادران عراقی بودم و 126 روز هم مهمون برادران آمریکایی ! و وقتی برگشتم به ایران ، نگه داشتن شرافت رو در ادامه ی کار مستند سازی دیدم و سه هفته بعد پاشنه ی فیلم سازی رو باز کشیدم . تا پایان سال 85 حدود 30 عنوان و دقیق تر بگم ، 29 عنوان مستند ( و بعضا مستند _ داستانی ) کار کردم که سر جمع 63 قسمت برنامه شد . حالا هم دغدغه ی نوشتن دارم ، عجیب ! همین ...

    >>نشان پارتیزان<<
    یادداشت - مفتون تعالیم غرب ، تا کجا ؟! ( 1 ) - پارتیزان

    >>جست و جو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<